پيشکش
از شوق دو صد بوسه زنم بر دهن خويش
هر گاه که نام تو بر آيد به زبان
**********
دامن کشان ز ديده ی من می روی به ناز
اما به دوستی قسم از دل نمی روی
**********
مرا هر شب چو دزدان ؛خواب؛ گرد چشم تر گردد
دلم را با غمت بيدار بيند باز گردد
**********
از آن به خنجر حسرت نمی درم دل خويش
که يادگار بر او مانده عشق کسی
***********
گشت کوتاه چنان رشته ی مهرت که زدستم
شد رها عاقبت از بس که تو بگسستی و بستم
************
زچشم خويش آموختم رسم رفاقت را
که هر عضوی به درد آيد به حالش ديده می گريد
***********
ناليدن بلبل ز نو آموزی عشق است
هرگز نشنيديم ز پروانه صدايی
شعرهات واقعا قشنگن ولی بعضی هاش احتمالا اشتباه مثل چهارميش که وزن دوتا مصرع با هم نميخونه.اگه درستش رو پيدا کردی حتما بنويس.تا بعد
سلام ، بهم خبر بده به روز که ميشين . ....خيلی قشنگن . به روزم ، افتخار بدين .